دخترم از هفته ی پیش میره خانه خلاقیت کلاس لگو. خیلی دوست داره . روز اول که بردمش همه بچه ها گریه میکردند نمیخواستن برن توی کلاس و با مامانهاشون رفتن گل من خیلی خوب رفت ولی وقتی کلاس تموم شد همه رفتن و باران مهر گریه میکرد من میخوام بمونم مربیشون هم میگفت خلاقیت این دختر فوق العادس.
مامانی امیدوارم همیشه رو لبات خنده باشه و توی چشمات نور امید.
ببخشید بابت دو هفته دیر کرد. شب تولد بابایی خونه باباجون امیر بودیم برای بابایی کیک گرفتن و تولد داشتیم. این هم عکسش .
باران مهر برای باباییش یه اسپری خرید.
باران مهر برای اولین بار به جزیره بازی رفت پیش خاله های مهد بازی کرد. باغ وحش کوچولوشون رو دید و نقاشی کشید. وقتی موقع برگشتن به خونه رفتیم روی پل فردوسی از اون بالا که جزیره رو دید داد زد : مامان یه جزیره میبینم.
این هم عکس باران مهر و آجی سارا و دادا علی با مامان جونشون
ایشاله به زودی تیم والیبالشون جور بشه.