دوشنبه شب باران مهر حالش خیلی بد شد . یه شب کلینیک بستری بود حالا خداروشکر حالش بهتره. گفت عکسش بگیرم بذاره برا مامان جوناش .
ایشاله همه کوچولوها حالشون خوب باشه.
رفته بودیم نمایشگاه . یه خانمی صورت بچه ها رو نقاشی می کرد . باران مهر هم که معلومه عشق این کارهاست. و خودش نقش پروانه رو انتخاب کرد خیلی خوشگل شدی دختر گلم درست مثل پروانه ها شدی شاد و صورتی.
برای روز دختر باران مهر کلی ذوق زده بود چون صبح که چشماش رو باز کرد بوسیدمش و گفتم روزت مبارک دخترم و تا ظهر مدام از تلویزیون میشنید که دخترا روزتون مبارک . کلی درموردش سوال کرد. ظهر که بابایی اومد براش یه هدیه که فوق العاده دوستش داره گرفته بود یه ساعت با طرح کیتی. برای همه توضیح داد که برای روز دختر این هدیه رو گرفته.
این شعر رو با باران مهر دونفری ساختیم و با آواز هی تو خونه توماشین همه جا میخونیم
زمستو....ن زمستو....ن
میبره ر.....نگ گل.....ا رو
میریزه ب...رگ درخت...ا رو
میاره ا.....برای زیبارو
میباره ب....فای کو....چیکو
میاره ب.....اران م.....هرو
میذاره ت.....و دل مامانو...
جاهایی که نقطه هست حرف قبلی کشیده خونده میشه . اینقد باحاله
.