باران مهر

باران مهر

قلب مامان و بابا تنها به عشق تو می تپد دخترم باران مهر
باران مهر

باران مهر

قلب مامان و بابا تنها به عشق تو می تپد دخترم باران مهر

تجربه سینما

سه شنبه گذشته با بارانمهر و مامانی رفتیم بیرون بارانمهر کلی اصرار کرد بریم سینما. بهش گفتم فیلم طول میکشه حوصلت سر میره قبول نکرد. از ساعت 7ونیم بلیط گرفتیم سینما ساحل برا سانس 9 فیلم به وقت 5 عصر مهران مدیری مجبور شدیم توی چهارباغ یکساعتی رو سپری کنیم. تجربه اولین سینما براش فوق العاده بود الکی میخندید گفت حتما از این ذرت ها تویه پاکت باید بگیریم تو فیلما مردم میرن سینما از اینا میخورن. وقتی چراغا خاموش شد اولش ترسید. آرزو کرد یه بچه جلوش بشینه چون نمیتونست خیلی توب ببینه البته ارزوش براورده شد آقاهه قدش کوتاه بود. تویه صحنه های خنده دار اینقد خنیدی که همه بهمون نگاه میکردند. وقتی فهمید سقف اینجا رو بابایی درست کرده بلند به همه گفت خانمها و آقایان توجه کنید اینجا را باباجون من شوهر این خانم درست کرده. عالی و ولی خنده دار بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.