باران مهر

باران مهر

قلب مامان و بابا تنها به عشق تو می تپد دخترم باران مهر
باران مهر

باران مهر

قلب مامان و بابا تنها به عشق تو می تپد دخترم باران مهر

نمیتونی منو گیج کنی!

دیشب موقع خواب گفتم بذار یکم باران مهر رو بزارم سرکار و گیجش کنم از یکی از نوستالژی های کودکیمون که برای حداقل یه هفته دستمون بهش بند بود استفاده کردم و سریع گفتم: باران مهر دوست من دوست داره با دوست تو  که دوست داره با دوست من دوست بشه ،دوست بشه دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی

گفت:یه بار دیگه بگو. دوباره سریع گفتم و به بابایی گفتم میخوان باران رو گیج کنم. اون موقع یکهوویی و سریع باران مهر گفت: چرا گیج بشم دوست تو و دوست من میخوان باهم دوست بشن تو میخوای بدونی منم دلم میخواد باهاش دوست بشم یا نه

موبایل دوربین ندار

بابایی یه گوشی نوکیا خریده باران مهر خیلی تعجب کرده که دوربین نداره اون روز توی پارک بین فامیلها برگشت بلند گفت امیرحسین تاحالا گوشی دوربین ندار دیده بودی،؟؟

نمایشگاه نقاشی

باران مهر توی نمایشگاه نجوم به نقاشی کشیده بودکه برنده شد و بعد ازش خواستن یه نقاشی برای نمایشگاه بکشه. در نمایشگاه گالری سیتی سنتر. موضوع نقاشی باران مهر شهربازی بود. امروز افتتاحیه بود که با مامان باباجون خاله مژگان و علی رفتیم. دختر من یه هنرمنده کوچولو ه.

یک شعر

http://s6.picofile.com/file/8231552826/Voice_024.m4a.html

تولد 4 سالگی

سه شنبه تولد بارانمهر بود شیرینی برد کلاس موسیقی و بعد شب توی خونه جشن گرفتیم کلی هدیه گرفت و طبق سفارشش یه کیک کیتی هم داشت با کلی ترقه و فشفشه. دست همه درد نکنه . شمعش رو یه بار شکست کلی گریه کرد و بابایی دوباره رفت براش شمع خرید.